2009-11-11

آبان 20 زادروز سیاوش بشیری



پاسخهای مهمان ِ برنامه، الزاما معرف عقاید این کانون نیست
امروز بیستم آبانماه 2568 ایرانی، برابر با 11 نوامبر 2009 ترسایی، به زادروز سیاوش بشیری رسیده ایم. در برنامه ی یادواره های امروز؛ میزبان سیاوش بشیری، از قدیم ترین نویسندگان میهن پرست و شاهدوست سی سال گذشته هستیم. با درود و خوش آمدگویی به ایشان پرسشها را در میان میگذارم





درود سرور سیاوش بشیری
یک: برای نسلی که ممکن است با نام شما، پیشینه و دستاوردهایتان آشنا نباشند؛ آیا ممکن است خود را معرفی کنید؟ زاده ی کدامین شهر، تحصیلات تان کجا به پایان رسید، آخرین سمت شما در ایران چه بود و همچنین، فرازهایی از کوششهای میهنی تان در برونمرز چه بوده است؟

من سیاوش، در شناسنامه حیدرعلی ِ بشیری متولد 20 آبان 1319 مطابق با 11 نوامبر 1940، زاده ی شیراز هستم. در شانزده سالگی رییس رادیوی شیراز شدم و در همان سال با مجله ی ادبی سخن و هفته نامه هنری آژنگ آغاز همکاری کردم. سال بعد به مدت چهارسال سردبیر هفته نامه ی سیاسی جهان نما و ماهنامه ادبی خرقه بودم. در سن 21 سالگی از دانشگاه شیراز لیسانس ادبیات گرفتم و همانسال سردبیر روزنامه ی آذرین شدم. یکسال بعد دبیر بخش سیاسی روزنامه پست تهران بودم. در سن 23 سالگی با گشایش تلویزیون در آبادان؛ نقل مکان کردم و سال بعد مسئولیت برنامه های رادیو نفت ملی ایران را عهده دار شدم. 26 سال داشتم وقتی به تهران رفتم و سردبیر نشریات دنیای جدید، ماه نو و ماهنامه ی روشنفکر شدم. از 34 سالگی تا وقوع توفان 57 سرپرست موسسه اطلاعات در جنوب کشور بودم که مرکز آن در اصفهان بود.

وشته هایم گاه با نام پرنگ، نکیسا و باربد منتشر شده اند. پیوسته عضو فعال جامعه ی مطبوعات بودم تا اینکه با به روی کارآمدن آخوندها، به گناه عشق به ایران و پادشاهی بازداشت شدم. مدت هفتماه در زندان و تحت شکنجه قرار گرفتم. در سال 1360 درحالیکه در پی دستگیری دوباره ام بودند از راه کوههای ترکیه گریختم و به پاریس آمدم. تا همین ده سال پیش یعنی سال 2558 ایرانی، در راه خونخواهی از کسانی که به دشمنی با پادشاه محبوبم پدرآریامهر، برخاستند، دمی فرو گذار نکردم.


دو: سرور بشیری فرمودید هفتماه در زندان آخوندها بودید. آیا ممکن است بفرمایید در زندان بر شما چه گذشت؟


فراموش نمیکنم روزیکه مرا پای دیوار اعدام بردند. در کنار من آقای ایروانی یکی از سرمایه داران بزرگ تهران قرار داشت. مرگ را در مقابل چشمانم میدیدم. مسلسل حاجی احمد، مرا نشانه گرفته بود و صدای تیرباران بلند شد... محکومین در کنار من فرو ریختند ولی من هنوز سرپا بودم... قلبم به شدت می تپید....صورت و تمام پیراهنم خونی بود. این خون ایروانی بود که به من پاشیده شده بود. پاسداران مرا به سلول بازگردانیدند و هرگز نگذاشتند خونها را بشویم. قبل از فرار از راه ترکیه، دو کار انجام دادم. یکی به مادرم تلفن زدم؛ ولی او از غصه فوت شده بود. چون شش ماه پیش به او اطلاع داده بودند که من تیرباران شده ام. دیگر اینکه پیراهنی را که از خون ایروانی رنگین شده بود مخفی کردم. این پیراهن یکی از بیشمار شواهد وَ مدارکی است که از جنایات اسلامیون بجای مانده است. امروز تنها چیزی که در ذهنم باقی مانده، خاطره ی درد و رنج زندان است و انتقامی که با تار وُ پود وجودم آن را احساس می کنم.


به برنامه ی یادواره های تاریخ گوش میکنید. امروز بیستم آبانماه 2568 ایرانی، برابر با 11 نوامبر 2009 ترسایی، به زادروز سیاوش بشیری رسیده ایم.


سه: سروربشیری، آیا ممکن است کتابهایتان را معرفی کنید


نخستین کتابم به نام اشک هنگامیکه چهارده ساله بودم منتشر شد. تا پیش از وقوع فتنه، 37 عنوان کتاب در زمینه های ادبی، تاریخ و سیاست منتشر کردم. در برونمرز علاوه بر صدها مقاله ی پژوهشی 23 عنوان از کتابهایم منتشر شد. قصه ی ساواک، شاهنشاه، یادداشتهای غربت، جنگ و جنون جمهوریها، سایه ای از سردار؛ خداحافظ حافظ، آذرآبادگان، توفان 57 و قرارداد الجزایر. کتاب دیوار الله اکبر در دو جلد شرح دورانی است از نزدیک با عدل اسلامی در زندان آشنا شدم. خداحافظ حافظ نقل خطرات و خاطراتم از هنگام گریز از زندان آخوندهاست تا به اروپا رسیدم.




چهار: سرور بشیری در کتاب شاهنشاه نوشته اید: ... دو پادشاه از سلاله پاک ایرانی که هر دو بدست ابر قدرتها به گناه عشق بی تردیدشان به ایران جلای وطن کردند و در غربت با مرگشان با دق مرگ شدنشان و شهادت عاشقانه شان ظلم جهان را شاهدی دیگر شدند. سرور بشیری شما چرا اینچنین عاشق شاهان پهلوی هستید؟


ما ایران را آسان، از دستش دادیم. من فرزند زمان پهلوی ها هستم. من عاشقانه هایم را تا پایان عمر از شاهنشاه خواهم داشت. به من نگویید چرا عاشقم. از او بپرسید که همه ی ایران بود.


هم میهنان، به پایان برنامه ی یادواره های تاریخ رسیده ایم. سرور سیاوش بشیری ایران را سپاس برای وجودتان. برنامه ی امروز به مناسبت زادروز سیاوش بشیری، تهیه شده بود.


بشود که نور وَ ایمان به آزادی، بر تاریکی ِ استبداد وُ خرافات ِاهریمنی، چیره گردد. یادواره های تاریخ، به رویدادهایی میپردازد که در ایران آخوندزده، باید وَ میخواهند از خاطره ها حذف گردد. آنانکه تاریخ را نادیده بگیرند، محکوم به تکرار آن میباشند. ایرانیاران، برای بازپسگیری تاریخمان کمر همت ببندید.
سرور سیاوش بشیری شیوه ی این برنامه است که پیام پایانی را به مهمان بسپُرَد. پیام شما به مناسبت این روز به همسنگران روشنگری وُ میهن پرستی، آزادیخواهان امروز و سازندگان ایران فردا چیست.


پیام من به تک تیراندازان چیره دستی است که در هیچ شرایطی حاضر به قبول شکست نیستند. میدانیم، که شما با سوء نیت یا سودپرستی به میدان نیامده اید. اگر توانمندی شما در مسیری درست بکار گرفته شود نقش کارسازی، در پیشبرد مبارزه خواهید داشت. متاسفانه علیرغم همه تلاشهایتان، چون مسئولیتها در این نبرد سرنوشت ساز روشن نیست، شما رزمندگان در گوشه و کنار جهان در پیکار مرگ و زندگی، تنها مانده اید. تا پای جان برای دفاع از آرمان خود یعنی اعتلای مجدد ایران از راه تداوم قانون اساسی مشروطه بایستید. ولو آنکه یقین بدانید، که سرسختی نومیدانه ی شما واقعیتهای تلخ را، به هرحال تغییر نخواهد داد. پادشاهی با آب وخاک، آسمان و جلگه و دریا وُ دمن ایران عجین است